-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آذر 1390 14:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA در این گوشه تنگ و تاریک و تار/من و ساز ناکوک و حال نزار من و ساز سازش به ساز جنون/من و چشم هایی پر از اشک و خون من این گوشه تنگ است حالم بد است/عقاید و افکارم از بن رد است من آواز غمگین شب در سرم/بنی آدمم کیست هم پیکرم؟ بنی آدمم کیست یاور مرا؟/بکوبید ویران کنید این سرا من...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریور 1390 01:02
اگر غم داری و غصه /اگر قلب تو بشکسته اگر بغض تو سرشار است/اگر بر گردنت دار است اگر خون می خوری هر شب/اگر مهری بود بر لب اگر زخمی به دل داری/اگر از درد سرشاری اگر دست تو لرزان است/اگر اندیشه ات نان است اگر بر دوش تو بار است/ اگر هر کار دشوار است اگر پای تو در زنجیر/اگر از پشت خوردی تیر اگر خاری به چشم تو/اگر ریگی به...
-
هفت سین
یکشنبه 29 اسفند 1389 23:59
امروز یعنی روز آخر سال 89 یه اس ام اس تبریک سال نو برام اومد که نوشته بود سالتونو با بهترین هفت سین آغاز کنید . این بهترین هفت سین 7 تا آیه بودن که با سلام آغاز می شدن . با دیدن این اس ام اس یه کم به غیرت ایرانیم برخورد ، چون ما هرچیز خوبو قدیمیم که داشته باشیم می خوایم یه جوری با وصل کردنش به قرآن و روایت و حدیث و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 اسفند 1389 20:22
آنقدر غرقیم در کار و تلاش و زندگی ترسم آخر جانمان گردد فدای زندگی هرچه را روز ازل خالق به ما بخشیده بود یک به یک دادیم در این گیر و دار زندگی ما به او دادیم؟! یا او خود ستاند از جان ما من نمی دانم چه پیش آمد میان زندگی جمله اعضایم به جز بینی نحیف و لاغر است بس که می بارد بلا در کوچه های زندگی ما به جرم زنده بودن...
-
پائیز
چهارشنبه 12 آبان 1389 11:12
هوا گرفته و ابری هوای پائیزه زمین خشک دل از اشک آسمون خیسه نگاه کن توی چشمام رفیق نیمه ی راه نترس دیگه نگاهم شرر نمیریزه به لحظه لحظه ی این فصل غم گرفته قسم که کاسه ی دلم از انتظار لبریزه "من"
-
پایان
سهشنبه 4 آبان 1389 21:44
انتهای پایانم انتهای ویرانی یک دریچه تا دوزخ یک جهان پریشانی از دریچه ام پیداست کوچه ای سیاه و دور عابری در آن کوچه هر دو چشم بختش کور یک نفس دگر باقی ست تا گذشت ِ این کابوس خط آخر قصه چند ضربه ی ناقوس "من"
-
نفرین بر دهانی که بیهوده باز شود
جمعه 22 مرداد 1389 15:01
عکسو ببینید ، شعرو بخونید یکی روز در شهر آمد خبر که کوتوله کرده است اینجا سفر من ِ از زمین و زمان بی خبر همان روز افتادم آنجا گذر فتادم به گرداب جمعیتی مچاله شدم این من در به در فشار آمد از هر طرف روی من ز دستم برفت اختیار کمر صدایی بپیچید در آن میان تو گویی به آن جمع زد صد شرر سپاهی ز مردان گردن کلفت روان شد به سویم...
-
ما بی شماریم
جمعه 21 خرداد 1389 17:32
گوئیا یک مرد در این خانه نیست خانه دیگر جای صاحبخانه نیست ما ز نسل پاک آرش بوده ایم وارث خون سیاوش بوده ایم آرتمیس * و یوتب * و رودابه کو شمه ای از آنهمه افسانه کو ؟ کی ،کجا ،میراثمان بر باد رفت آن شجاعتها کجا از یاد رفت ؟ ای خدا سهرابهامان مرده اند خونشان را مار دوشان خورده اند سروقدان وطن بالای دار در میان بوستان...
-
روز مادر
چهارشنبه 12 خرداد 1389 19:51
تقدیم به بهترین مامان دنیا شعر زیبای ایرج میرزا درباره مادر رو که حتمن شنیدید ، اینم ورژن جدیدش : گویند مرا چو زاد مادر انگشت به دماغ کردن آموخت شب ها بر گاهواره من از بس که بخفت ، خفتن آموخت دستم بگرفت و با لگد زد تا شیوه راه رفتن آموخت یک مشت و دو مشت بر دهانم با داد و هوار گفتن آموخت هر بار که من ز جای جستم با فحش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 خرداد 1389 21:41
دوباره باز یک هفته سرآمد حساب کار من با دفتر آمد دوباره درس ، دانشگاه ، تمرین دوباره می روم من سوی قزوین دوباره شعر می گویم در این راه دوباره سر دهم آواز گهگاه دوباره شوق دانش در دلم نیست دوباره من ندارم نمره بیست دوباره خسته ام از هرچه ارشاد دوباره می زنم خنده بر استاد دوباره بحث های بچه گانه دوباره امتحان های سه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 فروردین 1389 22:25
خودم از صدام بدم نمیاد شما هم گوش بدید شاید بدتون نیاد ای ساقی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 اسفند 1388 23:16
پس از یک سال پر جنجال و آشوب که هر پاچه بگشت ارشاد با چوب پس از سال سیاه انتخابات رفوزه گشتن اندر امتحانات پس از یک سال سرتاسر سیاهی شکست تیم آبی پیش دایی پس از سال خشونت ، بهت ، وحشت پس از سال عطوفت های دولت ! پس از یک سال پر از بشکه نفت که هر یک در میان سفره ها رفت پس از سال مرافه ، جنگ ، دعوا کشاکش بر سر لحاف ملا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اسفند 1388 22:50
سلام معذرت به خاطر تاخیر اگر فردا بخواید برید قزوین دانشگاه بعد دوستتون زنگ بزنه و شیون کنان بگه خواب دیده شما تو راه قزوین توی آهن پاره ها له شدین و مردین و انقدر بگه و بگه که امر بهتون مشتبه بشه که داره یه اتفاقایی میافته چه حالی بهتون دست میده؟ من که دو زار به این حرفا اعتقاد ندارم اما بالاخره دیگه ... خلاصه که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 دی 1388 20:43
چند وقت پیش دائم کامپیوترمون هنگ می کرد ، ریست می کرد ، قاطی می کرد ، خاموش می شد و ... ما هم مجبور بودیم روزی سه بار ویندوز بریزیم . منم که همه فایل های درسیم توی این لعنتی بود . هر کیم از راه می رسید از بابا و مامان و خواهر برادر گرفته تا خواجه حافظ شیراز می گفتن آقا دم امتحانات با این کامپیوتر می خوای چه کنی؟ خلاصه...
-
عاشورا
دوشنبه 14 دی 1388 18:44
شهر پر غوغاست امشب شیونی بر پاست امشب مام میهن داغدار لاله ای زیباست امشب مرغ یاحق میکشد هو ماه میپرسد سحر کو؟ نعره میگوید اثر کو؟ کودکی گرید پدر کو؟ مادری نالد پسر کو؟ یاور و یار پدر کو؟ اشک میریزد برادر،خواهری تنهاست امشب خرد شد قلب برادر زیر چرخ شوم قدرت کنج دلها خانه کرده بغض و آه و خشم و نفرت خنجر ظالم نشسته بر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دی 1388 20:46
این دو بیتیو بعد از انتخابات گفته بودم ولی انگار هر روز کاربردش بیشتر می شه : دانی که چیست دولت خون کسان مکیدن گفتن ز حزب الله با اهرمن پریدن هر صبح و شام گفتن از ظلم در فلسطین خود توی شهر تهران صد غزه آفریدن "داداش"
-
یکی از آنها
چهارشنبه 18 آذر 1388 17:21
یکی از آنها مرد ... کوله بار گنهش را بر دوش با همه سختی و جان کندن از این دنیا برد یکی از آنها مرد ... نه کسی اشکی ریخت نه دل ماه گرفت نه ز مرگش دنیا ضربه ء سختی خورد روزگاری نه چنان دور اما یکی از گلها در خون غلتید اشکی از گونهء خورشید چکید قلب یک مادر در سینه تپید هرکه را غیرت بود در رگش خون جوشید باد عطر نفسش را با...
-
من این پائیز در زندان
یکشنبه 15 آذر 1388 23:48
درین زندان برای خود هوای دیگری دارم جهان گو بی صفا شو من صفای دیگری دارم اسیرانیم و با خوف و رجا درگیر اما باز درین خوف و رجا من دل به جای دیگری دارم درین شهر پر از جنجال و غوغائی از آن شادم که با خیل غمش خلوتسرای دیگری دارم پسندم مرغ حق را لیک با حقگوئی و عزلت من اندر انزوای خود نوای دیگری دارم شنیدم ماجرای هر کسی...
-
من
یکشنبه 8 آذر 1388 17:41
خوب داداش که خودشو کامل معرفی کرد می مونه معرفی من(زهرا). راستش توی این چند روز تمام تلاشمو کردم منم با شعر خودمو معرفی کنم (یه موقع فکر نکنید خدایی نکرده حسودما )ولی نشد که نشد به قول شاعر علیه الرحمه شعر باید خودش بیاد که نیومد البته اومد ولی راجب خودم نیومد فعلا همون چیزیکه اومد رو براتون می ذارم به بزرگی خودتون...
-
کو ... کو... ؟
سهشنبه 3 آذر 1388 21:08
شبی خواهد رسید از راه، که می تابد به حیرت ماه، می لرزد به غربت برگ، می پویدپریشان،باد. * فضا در ابری از اندوه درختان سر به روی شانه های هم _غبار آلود و غمگین_ رازواری را به گوش یکدگر آهسته می گویند. دری را بی امان در کوچه های دور می کوبند. چراغ خانه ای خاموش، درها بسته، هیچ آهنگ پایی نیست. کنار پنجره، نوری،نوائی نیست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آذر 1388 21:16
همیشه آواز خوندن برام آسون تر از حرف زدن بوده ، الان که می خوام بنویسم می بینم که شعر گفتن برام ازحرف زدن راحت تره ، البته شعر که چه عرض کنم . از بچگیمم توی انشا و قبل از اون تو جمله سازی مشکل داشتم . اینارو گفتم که بدونید همینه که هست . پس فعلن شعر می گم . دلی پر درد و دردی دردآور ولیکن می زنم لبخند خواهر - در پرانتز...
-
سرآغاز
یکشنبه 1 آذر 1388 00:34
به نام آنکه عالم را بنا کرد یکی را خان یکی را میرزا کرد گروهی را ذلیل و باربر کرد دراین قسمت شتر را مثل خر کرد ز حکمت خاک بر فرق گدا ریخت به جیب اغنیا پول طلا ریخت دبنگی بی هنر را کرد مالک به راهش برزگر را ساخت هالک به ملک او یکی از پرخوری مرد یکی با کندن جان نان جو خورد جهان را در پی تسهیم و تقسیط سراسرکرد از افراط و...